غمناک ترین کلبه!
غـــــــــــــــــــــــــم انگیز ترین کلبه جهان
کاش رويا هايمان روزي حقيقت مي شدند... تنگناي سينه ها دشت محبت بیا گناه کنیم حقیقت داره یا خوابه . . . . . حقیقت داره یا خوابه، که دستات توی دستاشه؟ محاله...اون نمی تونه، مث من عاشقت باشه باهاش خوشبخت و آرومی، سرت رو شونه ی اونه یه روزی مال من بودی،ولی اینو نمی دونه نمی دونه که دست تو، تو دستای منم بوده بهش بگو که آغوشت، یه روز جای منم بوده بگو چی بین ما بوده؟ سر عشقت چی آوردی؟ اونم حرفاتو باور کرد! واسه اونم قسم خوردی منو یادت میاد یانه؟ همون که عاشقش بودی چقد راحت یکی دیگه، جامو پُر کرد به این زودی خترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد عاشقانه با من باش.....عشق فقط کنار هم بودن نیست.....
بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی
::ادامه مطلب::
::ادامه مطلب::
قالب رايگان وبلاگ پيچك دات نت |